کد مطلب:77698 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:86

خطبه 214-تلاوت یا ایها الانسان...











و من كلام له علیه السلام

عند تلاوته «یا ایها الانسان ما غرك بربك الكریم؟»

یعنی و از كلام امیرالمومنین علیه السلام است در نزد خواندن آیه ی «یا ایها الانسان ما غرك بربك الكریم» یعنی ای انسان چه چیز مغرور ساخته است و فریب داده است تو را به مخالفت كردن و اطاعت نكردن پروردگار صاحب كرم تو؟ یعنی آنچه را كه عطا كرده است به تو از نعمتها به محض جود و كرم ذاتی اوست نه از روی استحقاق و استیجاب تو كه تا به آن مغرور باشی.

«ادحض مسوول حجه و اقطع مغتر معذره، لقد ابرح جهاله بنفسه.

یا ایها الانسان ما غرك بربك و ما جراك علی ذنبك؟ و ما انسك بهلكه نفسك؟ اما من دائك بلول، ام لیس من نومتك یقظه؟ اما ترحم من نفسك ما ترحم من غیرك؟ فلربما تری الضاحی لحر الشمس فتظله، او تری المبتلی بالم یمض جسده فتبكی رحمه له، فما صبرك علی دائك و جلدك علی مصائبك و عزاك عن البكاء علی نفسك و هی اعز الانفس علیك و كیف لا یوقظك خوف بیات نقمه و قد تورطت بمعاصیه، مدارج سطواته، فتداو من داء الفتره فی قلبك بعزیمه و من كری الغفله فی ناظرك بیقظه و كن لله مطیعا و بذكره آنسا.»

یعنی انسان در وقت سوال كردن پروردگار او از او، به قول خود «ما غرك بربك» باطل ترین مسوول است از روی حجت و برهان و منقطع گشته ترین فریفته شده است از

[صفحه 898]

روی عذر و معذرت و هر آینه اتیان كننده به شدید و عظیم است به نفس خود از روی جهالت.

ای انسان چه چیز جری و دلیر گردانید تو را بر گناه كردن تو؟ و چه چیز فریب داد تو را به نافرمانی پروردگار تو؟ و چه چیز انس داد تو را به هلاكت نفس تو؟ آیا نیست از برای درد تو صحت یافتنی؟ یا نیست از برای خواب تو بیدار شدنی؟ آیا رحم نمی كنی بر نفس تو آن قدری كه رحم می كنی به غیر نفس تو؟ پس چه بسیار است كه می بینی آفتاب نشسته را در وقت گرمی آفتاب، پس به سایه می بری او را، یا می بینی گرفتار به مرضی را كه اذیت رسانیده باشد آن مرض بدن او را پس گریه می كنی از روی دلسوزی به او، پس چه چیز صبر و طاقت داد تو را بر درد تو و قوی گردانید تو را بر مصیبتهای تو و شكیبائی داد از گریه كردن بر روح تو؟ و حال آنكه روح تو عزیزترین روحهاست بر تو و چگونه بیدار نمی گرداند تو را ترس شب درآمدن خشم خدائی و حال اینكه اوفتاده ای به سبب معصیتهای او در ورطه ی پله های قهرها و غضبهای او، پس مداوا كن از درد سستی و ضعف ثابت در دل تو را به عزم و جد عقل تو و از خواب غفلت در دیده ی تو را به بیداری قلب تو و باش مطیع و فرمانبردار از برای خدا و انس گیرنده با ذكر خدا.

«و تمثل فی حال تولیك عنه اقباله علیك، یدعوك الی عفوه و یتغمدك بفضله و انت متول عنه الی غیره، فتعالی من قوی ما اكرمه! و تواضعت من ضعیف ما اجراك علی معصیته! و انت فی كنف ستره مقیم و فی سعه فضله متقلب، فلم یمنعك فضله و لم یهتك عنك ستره، بل لم تخل من لطفه مطرف عین فی نعمه یحدثها لك، او سیئه یسترها علیك، او بلیه یصرفها عنك، فما ظنك به لو اطعته!»

یعنی ممثل و مصور گردان در ذهن تو در حالت روگردان شدن از خدا روآوردن او را بر تو كه می خواند تو را به عفو و گذشت خود از تقصیرات تو و می پوشاند قبایح تو را به فضل و كرم خود و حال آنكه تو روگردانیده ای از او به سوی غیر او، پس بلند است او كه قوی است، چه بسیار كریم است او به تو! و فروتنی تو كه ضعیفی چه بسیار دلیری تو بر معصیت او! و حال آنكه تو در پناه پوشش او ساكنی و در فراخی كرم او گردانده، پس منع

[صفحه 899]

نكرد از تو كرم و بخشش خود را و ندرید از تو پرده ی پوشش خود را، بلكه تو خالی نیستی از جهت احسان او در یك چشم بر همزدنی از نعمتی كه پدید می گرداند از برای تو، یا از گناهی كه می پوشاند او را بر تو، یا از بلیه و مصیبتی كه برمی گرداند آن را از تو، پس چه چیز است گمان تو به او اگر اطاعت كنی و فرمان ببری او را!

«و ایم الله لو ان هذه الصفه كانت فی متفقین فی القوه، متوازنین فی القدره، لكنت اول حاكم علی نفسك بذمیم الاخلاق و مساوی الاعمال. و حقا اقول: ما الدنیا غرتك و لكن بها اغتررت و لقد كاشفتك بالعظات و آذنتك علی سواء و لهی بما تعدك من نزول البلاء بجسمك و النقص فی قوتك، اصدق و اوفی من ان تكذبك او تغرك و لرب ناصح لها عندك متهم و صادق من خبرها مكذب و لئن تعرفتها فی الدیار الخاویه و الربوع الخالیه، لتجدنها، من حسن تذكیرك و بلاغ موعظتك، بمحله الشفیق علیك و الشحیح بك و لنعم دار من لم یرض بها دارا و محل من لم یوطنها محلا و ان السعداء بالدنیا غدا هم الهاربون منها الیوم.»

یعنی سوگند به خدا كه اگر این صفت و حالت بود در دو شخصی كه متساوی بودند در قوت و برابر بودند در قدرت و تو یكی از آن دو شخص بودی و جری می شدی بر عصیان آن دیگری، هر آینه بودی تو اول كسی كه حكم كند بر نفس تو به اخلاق ذمیمه و اعمال بد و حق و صدق است كه می گویم كه نیست دنیا كه فریب داده باشد تو را، به تقریب بی عقلی او ولكن به دنیا فریب خورده ای به تقریب بی عقلی تو و حال آنكه ظاهر ساخته است از برای تو وعظها و پندها و اعلام كرده است تو را بر عدل كردن و انصاف دادن و هر آینه این دنیا به چیزی كه وعده داده است تو را از نازل شدن بلا به بدن تو و كمی در قوت تو راستگوتر و وفاكننده تر است از اینكه دروغ گوید با تو و فریب دهد تو را و چه بسیار است نصیحت كننده از طرف دنیا پیش تو كه این صفت دارد كه متهم است به خدعه و چه بسیار است راست گوینده از خبر دنیا در نزد تو كه این صفت دارد كه تكذیب كرده شده است و چنانچه طلب شناسائی دنیا كنی از شهرهای سقف و دیوار افتاده ی خراب و از منزلهای خالی از اهل و سكان، هر آینه می یابی آنها را از جهت نیك

[صفحه 900]

مذكر بودن از برای تو و رسانیدن موعظه و نصیحت به تو، به منزله و به مرتبه ی دوست مهربان بر تو و منع كننده ی بدی از تو و هر آینه چه بسیار خوب است سرای كسی كه راضی و خشنود نیست از دنیا از جهت خانه بودن و منزل كسی كه وطن نكرده است در دنیا از روی منزلگاه بودن و به تحقیق كه نیكبختان دنیا در فردا ایشانند كه گریزانند از دنیا در امروز.

«اذا رجفت الراجفه و حقت بجلائلها القیامه و لحق بكل منسك اهله و بكل معبود عبدته و بكل مطاع اهل طاعته، فلم یجر فی عدله و قسطه یومئذ خرق بصر فی الهواء و لا همس قدم فی الارض، الا بحقه، فكم حجه یوم ذاك داحضه و علائق عذر منقطعه، فتحر من امرك ما یقوم به عذرك و تثبت به حجتك و خذ ما یبقی لك مما لاتبقی له و تیسر لسفرك و شم برق النجاه و ارحل مطایا التشمیر.»

یعنی در زمانی كه متزلزل سازد و بلرزاند زمین را صیحه ی هائله ی نفخ صور و محقق و ثابت گرداند عظایم و شداید خود را روز قیامت و ملحق گشت به هر محل عبادتی اهلش و به هر معبودی عبادت كنندگانش و به هر مطاعی اهل طاعتش، پس جاری نمی شود در عدل و انصافش در آن روز شكافتن نگاهی در هوا و نه صدای هموار پایی در زمین، مگر به حقش و به موقع و مستحقش، پس چه بسیار حجتی است در آن روز كه باطلست و علاقه ی معذرتی كه منقطع است، پس قصد بكن و اختیار بنما از كار تو چیزی را كه قائم و ثابت بشود به آن معذرت تو و ثابت و محقق گردد به آن حجت و برهان تو و اخذ بكن و بردار چیزی را كه از برای آخرت تو باقی ماند، كه معرفت و طاعت باشد از دنیائی كه تو باقی نخواهی ماند از برای او و مهیا شو و آماده گردان اسباب از برای سفر آخرت تو و نگاه كن و منتظر باش روشنایی برق نجات از ظلمت جهل و ضلالت را و بكش تنگ پالان شتران باركش جد و تلاش را.

[صفحه 901]


صفحه 898، 899، 900، 901.